MUJTABA RONALDO



www.mujtabasamadi.loxblog.com
کریستین رونالدو درباره ی c.ronaldo ۱۱- او عاشق ماكارونی ، ماهی نوع برزيلی و خورش پرتقال است. ۱۲- او در 5 فوريه ی 1985 در ساعت 10:20 به دنيا آمد و 4 كيلو وزن داشت او فرزندی نارس بود و بعدها باعث افتخارخانواده اش شد. ۱۳- او از سهام داران شركت های بزرگی مانند نايک , بيپ جينز , اكسرا جاس و اتوموبيل سوزوكی است. ۱۴- قهرمان كودكی رونالدو ، مارادونا بود ولی علاقه ی شديدی هم به لوئیس فيگو داشته و دارد. ۱۵- رونالدو كه در ليسبون بزرگ شده است هميشه به خاطر لهجه ی ماديراييش مورد تمسخر بچه ها قرار می گرفت. ۱۶- رونالدو با آلبرتو جارديم فرماندار زادگاه خود دوست صميمی است. ۱۷- او علاوه بر ماشين بورشه ی نقره ای رنگش يک آيودی مدل آر ۸ دارد. يک قايق تفريحی شخصی نيز 2 سال گذشته خريداری كرد. همچنين در 2 سال گذشته اتومبيل 200 پوندی اش تنها 2 روز بعد از تحويل به طور كامل از بين رفت. در بازگشت از تمرين و زماني كه با سرعتی معادل 200 كيلومتر در ساعت رانندگی می كرد، كنترل اتومبيل خود را از دست داد و به ديوار كناری تونل برخورد كرد. فراری مدل 599 كريس يكی از گران قيمت ترين اتومبيل های موجود در بازار انگلستان بود. ۱۸- كريس يک اتوبوس هم دارد , وی پس از خريد چندين دستگاه خودرو گران قيمت ,حدود 12 ماه پيش برای خود يک دستگاه اتوبوس مدرن و نو خريداری كرد. اين بازيكن بابت اين اتوبوس كه 2 طبقه است، رقمی بالغ بر 300 هزار پوند هزينه كرده است. او درباره ی اتوبوس خود می گويد: شايد مردم فكر كنند چون علاقه ی زيادی به خودروهای لوكس دارم سراغ خريداری اتوبوس رفته ام اما اين فكر صحيح نيست. من هيچ علاقه ای به استفاده از اتوبوس به عنوان وسيله ی شخصی جهت حمل و نقل ندارم. در واقع اين اتوبوس را به خاطر راحتی خانواده ام خريداری كردم. ۱۹- در تابستان سال 2009 وقتی كه به رئال پيوست. حضور نزديک به 100 هزار هوادار مادريدی در ورزشگاه سانتيگو برنابئو برای معارفه ی كريس باعث شد تا ركورد حضور تماشاگر در معارفه ی يک بازيكن نيز شكسته شود. 6- اوج كار رونالدو در فصل 2007 - 2008رقم خورد جايي كه با من يونايتد 42 گل زد و علاوه بر ليگ برتر, قهرماني جام باشگاه هاي جهان را نيز جشن گرفت. و كفش و توپ طلا را مال خود كرد. 7- كريس پس از بازی های مقدماتی به اندونزی رفت تا ازسرزمين های مصيبت زده ی ان ديدن و برای انها كمك های خيريه جمع آوری كند. او در اين سفر با رئيس جمهور اندونزی نيز ديدار كرد و توانست با به حراج گذاشتن وسايل ورزشی خود در جاكارتا پايتخت اندونزی 1200 هزار دلار كمك جمع آوری كند. 8- يكی از نقاط ضعف او عصبانيت است. او خيلی زود از كوره درمی رود و عصبانی می شود و همين موضوع ضررهای فراوانی به او زده است. البته در 2- 3سال اخير سعی كرده است كه كنترل بيشتری روی خود داشته باشد ولی با اين حال بازهم خيلی زود بابت هر چيزی عصبانی می شود. فيليپه اسكولاری در زمان مربيگری خود در تيم ملی پرتقال به او هشدار داده بود كه رفتار خودش را كنترل كند. 9- كريس در بازی های يورو 2004 و جام جهانی 2006 به عنوان جذاب ترين بازيكن شناخته شد. 10- القابی چون "كريس" , "رون" , "رونی" لوس ( پسر گريه كن )" سلطان اسپ اور" به او داده اند. دوستان نزديكش به او " ماهي درنده " مي گويند. توسط سمیرا| | 27 حقيقت از كريس رونالدو ۱- کریس تنها زمانی كه تنها 15 سال داشت قلبش را به تيغ جراحی سپرد در آن زمان پزشكان باشگاه اسپورتينگ,با بررسی شرايط فيزيكی كريس, اعلام كردند كه قلب او نا منظم كار می كند و زمانی كه مشغول به تمرين است,قلب او در مقايسه با افراد عادی بسيار سريع تر می تپد به همين دليل هم كريس قلبش را از طريق ليذر مورد عمل جراحی قرار داد. 2- در سال 2005 اولين افتخار رونالدو به دست آمد.او بهترين فوتباليست جوان سال از طرف فيفا انتخاب شد و بيستمين بازيكن برتر تاريخ فوتبال لقب گرفت. 3- در مرحله ی يک چهارم نهايی جام جهانی 2006 در بازی پرتقال و انگليس باعث اخراج وين رونی شد و طرفداران انگليس به نشانه ی خشم, شيشه های خانه ی گران قيمت كريس را شكستند.رونالدو از اين عكس و العمل غير منطقی مردم ناراحت شد و اعلام كرد منچستر را ترک می كند و آينده ی او در اسپانياست. 4- كريس قبل از انتقال به مادريد در خانه ای ويلايی و مجلل در حومه ی انگلستان با قيمت 3 ميليون پوند خريداری كرده بود زندگی می كرد علاوه بر اينها كريس در زادگاهش مقادير قابل توجهی زمين زراعی خريداری كرده است و همچنين 3 ويلای مجلل برای اعضای خانواده ی خود در ليسبون پرتقال خريداری كرده و هم اكنون در خانه ای ويلايی در مادريد زندگی می كند. 5- كريس از سال 2008 و با بالا رفتن دستمزدش شروع به معاشرت با ثروتمندان كرد. درمهمانى هاى مجلل هاليوود در كنار هنرمندان مشهور ظاهر شد. عده ای بر اين باور هستند كه او دارد پايش را جای پای ديويد بكام می گذارد گفتگو با کریس رونالدو اميدوارم من گلزن ال كلاسيكو باشم! ال كلاسيكو مهم ترين بازي فصل براي رئال مادريد است , اين طور نيست؟ بله مي تواند اين طور باشد , چون هر دو تيم امتيازهاي برابري دارند و پيروزي در اين ديدار مي تواند آنها را براي رسيدن به قهرماني در لاليگا پيش بيندازد . البته هنوز بازي هاي زيادي باقي مانده و بايد به فكر همه ي آنها باشيم تا در تمامي آنها پيروز شويم. قبول دارم که پيروزي در اين اين بازي مي تواند شوک بسيار خوبي براي ما باشد تا در بازي هاي بعدي نيز پيروز باشيم اما نبايد فقط همين يک بازي را در نظر بگيريم. اين بازي به يک دوئل بين کريس رونالدو و کسي شده. به نظر شما در حال حاضر کدام يک بهترين بازيکن جهان هستيد ؟ تصور کنم مسي چرا که فصل بسيار خوبي را پشت سر گذاشته است و گلهاي زيادي را به ثمر رسانده است. او نمايش خوبي را در تمام بازي ها داشته و من اطمينان دارم که او در بين بهترينهاي حال حاضر و تمام دوران فوتبال قرار خواهد داشت. البته من هم فصل خوبي را سپري کردم. دوست دارم به همين شيوه ادامه دهم و اطمينان دارم سالهايي که در اينجه خواهم بود بهترين سالهاي دران بازيگري من مي شود. فکر مي کنيد چه برتري هايي نسبت به مسي داريد؟ همه درباره ي من و مسي صحبت مي کنند اما قرار نيست فقط ما دو نفر در اين ديدار بازي کنيم. اين يک دوئل شخصي نيست. من فقط مي خواهم به رئال مادريد کمک کنم تا در اين ديدار پيروز شود و بتواند عنوان قهرماني را کسب کند. و اطمينان دارم که مسي نيز درباره ي تيمش همينطور فکر مي کند. هر دوي ما تلاشمان را خواهيم کرد. نبايد فقط به همين ديدار توجه داشته باشيم و بايد به کارمان ادامه دهيم. هم تيمي هايتان به مسي اجازه ي گلزني خواهند داد؟ در فوتبال همه چيز امکان پذير است و من نمي توانمچيزي ر ا پيش بيني کنم اما اميدوارم من گلال کلاسيکو را وارد دروازه کنم. همه بارسا را بهترين تيم حال حاضر دنيا مي دانند نظر شما چيست؟ به نظر من سال قبل آنها بهترين بودند.امسال هنوز چيري معلوم نيست. اگر آنها بتوانند در لاليگا و ليگ قهرمانان باشگاه هاي اروپا قهرمان شوند، مي توانند مانند سال قبل بهترين تيم دنيا باشند اما هنوز بازيهاي زيادي مانده و بايد ديد آنها چه نتايجي خواهند گرفت. اما براي شکست بارسا لازم است که خوب بازي کنيد! اگر از ابتدا تا انتهاي بازي روند يکنواختي داشته باشيم کار سختي در پيش نداريم. نبايد فراموش کنيم که بارسا تيم بسيار خوبي است اما ما هم شيوه ي خودمان را براي پيروزي داريم.بايد از همان ابتدا روي بازي تمرکز کنيم، ايم بازيها بستگي به جزئيات دارند که بايد مراقب اين جزئيات باشيم. در اين بازي تيمي پيروز مي شود که کمترين اشتباه را بکند و اميدواريم که ما کمترين اشتباه را بکنيم. مي توان اين بازي را براي رئال بازي مرگ و زندگي ناميد؟ نه اين ديدار يک بازي استثنائي خواهد بود.نه يک بازي بيسار مهم،تماشايي و با مسئوليت زياد،اما بازي مرگ و زندگي نخواهد بود چون بعد از آن هنوز راه زيادي در پيش داريم. اين آخرين بازي مقابل بارسلونا نخواهد بود من تمام تلاشم را خواهم کرد تا يک بازي خوب را ارائه دهم و به تيمم کمک کنم تا پيروز شود و بتواند همچنان در صدر جدول باقي بماند. هدف ما در اين فصل قهرماني است و نبايد فقط به همين يک بازي نگاه کنيم. رئال مادرید مردان كليدى رئال مربي : مانويل پلگرينی . بعد از 5 فصل پياپی مربی گری در تيم ويارئال, به رئال امده او برای مادريدی ها 3.4 ميليون يورو هزينه برداشته است . بازيكن : كريستيانو رونالدو. او گران ترين بازيكن جهان محسوب می شود كه مادريدی ها با قيمت بيش از 90 ميليون يورو او را به خدمت گرفتند. ستاره ی اهل كشور پرتقال می داند كه تماشاگران از او بيشتر از ديگر بازيكنان انتظار دارند. تاكتيک رئال مادريد در مقايسه با رئالی های قبلی اين تيم مقاومتر و متعادل تر به نظر می رسد و دليل ان وجود محمد ديارا در ميانه ی زمين و ژابی الونسو به عنوان بازی ساز و محرک می باشد. تنها نقطه ی ضعف سمت چپ زمين می تواند باشد كه البته پلگرينی چندين بار ذكر كرده است كه كاكا ممكن است در وسط به كار گرفته نشود و می توان برداشت كرد كه در اينده ی نزديک از كاكا در سمت چپ بهره خواهد برد. رئال مادرید - بارسلونا شنبه ۲۱/۱/۸۹ ساعت ۰۰:۳۰مجتبی صمدی به شما تقدیم میکند cristino ronaldo 7
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 / 4برچسب:, توسط mujtaba |
فکر میکردم تو همدردی! ولی نه! تو هم دردی __________________________________________________________________ همیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار کن…… من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل!؟ __________________________________________________________________ گریه” تر “میکنه باید مهربان “تر” میشدی گناه نامهربانیت به گردن گریه نینداز __________________________________________________________________ به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم اما نقطه. __________________________________________________________________ نشسته ام…. _ کجا؟ …کنار همان چاهی که تو برایم کندی…. عمق نامردی ات را اندازه می گیرم __________________________________________________________________ این بار تو بگو دوستت دارم آسمان را گفته ام به زمین نیاید __________________________________________________________________ چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا … برای کسی که آدم نیست __________________________________________________________________ زنگ زدند؛ رفتگر محله بود. گفت: ((آقا این عکس رو دیشب توی زباله های شما پیدا کردم.)) عکس تو بود. __________________________________________________________________ سیگارت را با او روشن کن تکلیفت را با من __________________________________________________________________ می خواهم گیاه خوار شوم از دستت….بس که مرا خر فرض کردی!!! __________________________________________________________________ جلو کوه داد بزنی‌ محبت بر میگرد محبت! تو از سنگم کمتری؟؟ __________________________________________________________________ سعی کن در زندگی یکرنگ باشی ، فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازندمجتبی صمدی به شما تقدیم میکند cristino ronaldo 7
نوشته شده در تاريخ شنبه 9 / 4برچسب:, توسط mujtaba |
چرا گرفته دلت، مثل اینکه تنهایی. چقدر هم تنها! خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی. دچار یعنی عاشق. و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد. چه فکر نازک غمناکی! و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است. و غم اشاره محوی به رد و حدت اشیاست. خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست. نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای هست. اگرچه منحنی آب بالش خوبی است برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر، همیشه فاصله ای هست. دچار باید بود و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد، عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند نه،صدای فاصله هایی که مثل نقره تمییزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر، همیشه عاشق تنهاست... نوشته شده در شنبه بیستم فروردین 1390ساعت 18:9 توسط سما| نظر بدهيد | افسون شده............... افسون شده ی برق نگاهی شده ام دیوانه ی چشمان سیاهی شده ام ای کاش دو چشم من نمی دید اورا ای عشق تباه اشتباهی شده ام نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:10 توسط سما| 4 نظر | است................ تو را دارم ای گل جهان با من است تو تا با منی جان جان با من است چو می تابد از دور پیشانی ات کران تا کران آسمان با من است نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:9 توسط سما| نظر بدهيد | دلبرم................. دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند در فراقش ای دل من بینوایی میکند او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:6 توسط سما| نظر بدهيد | گریه............ دلم تنگ است امشب بهر زاری به روی موج گریه تک سواری صفای گریه ای در خلوتم را نمی بخشم به سال خنده داری نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:4 توسط سما| نظر بدهيد | هست.................. در اوج یقین اگر چه تردیدی هست در هر قفسی کلید امیدی هست چشمک زدن ستاره در شب، یعنی توی چمدان ماه خورشیدی هست نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:3 توسط سما| نظر بدهيد | شعر..................... سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:1 توسط سما| نظر بدهيد | باران................... دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسی آبدار با پنجره داشت یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد چک چک، چک چک، ... چکار با پنجره داشت نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 14:0 توسط سما| نظر بدهيد | ............... من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر از هزار نتوانم کرد نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 13:56 توسط سما| يک نظر | بفرست................................ کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست از حرف پرم گوش برایم بفرست دارم خفه می‌شوم در این تنهایی لطفاً کمی آغوش برایم بفرست نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 13:27 توسط سما| نظر بدهيد | تویی.......... اندر دل من بدین عیانی که تویی وز دیده من بدین نهانی که تویی وصاف ترا وصف نداند کردن تو خود به صفات خود چنانی که تویی نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 12:45 توسط سما| نظر بدهيد | در عشق در عشق تو از بس که خروش آوردیم دریای سپهر را به جوش آوردیم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتیم و زبانهای خموش آوردیم نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 12:42 توسط سما| نظر بدهيد | ترسم.... ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم، بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم، آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب، نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب. نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 12:37 توسط سما| نظر بدهيد | رفتی.... رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشک تمام کوچه را تر کردم وقتی که شکست بغض تنهایی من وابستگی ام را به تو باور کردم نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند 1389ساعت 12:24 توسط سما| يک نظر | تنها تو می مانی ای عشق از آتش اصل و نسب داری از تیره ی دودی از دودمان باد آب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش در جان باد افتاد هر قصر بی شیرین چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد کاهی به دست باد هفتاد پشت ما از نسل غم بودند ارث پدر ما را اندوه مادرزاد از خاک ما در باد بوی تو می آید تنها تو می مانی ما می رویم از یاد نوشته شده در شنبه چهاردهم اسفند 1389ساعت 22:2 توسط سما| 3 نظر | لحظه های کاغذی خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری مرحوم قیصر امین پور نوشته شده در جمعه هشتم بهمن 1389ساعت 18:9 توسط سما| 5 نظر | عشق دانی که سرآغازش چیست ؟ عشق دانی که سرآغازش چیست ؟ امتداد دو نگاه یکی از عمق دل و قعر وجود ، آن یکی بعد سجود آن زمانی که دو چشمت ، پیله خواهش را به وجودم تابید ودر آن ظلمت و تاریکی شب ، جاده ای روشن را در فراسوی افق دید زدم و تو آن یاور دیرینه من ، که در آن جاده سبز هم نوا با دل سودا زده ام ، پا به اقلیم عدم می نهی و می گذری چشم من خیره به دنبال تو کز غور وجود با دو دستی که به مهر آغشته است ، سوی من آیی و با نغز کلام دل سرگشته و حیرانم را نزد خود می خوانی آه ای یاور من یاد آن روز که در سایه آن سرو بلند ، سخنت بشنودم تو به من گفتی ار آن چشمه نور، تو به من گفتی از آن کاخ بلور گفتی آن چشمه نور ، چشم بر راه تو است گفتی آن کاخ بلور، خواهد آن روز رسد که توأش پادشهی من شنیدم که بگفتی اندرون دل تو، جایگاهی است تهی از برای دل من من دلم اندر کف ، آمدم چشمه نور ، آمدم کاخ بلور آمدم تا که بر آن مسند عشق پادشاهی بکنم در درون دل من ،سبدی بود پر از گل محبت و صفا لیک گلهای سبد اندر آن جایگه ظلمانی که توأش کاخ بخواندی همگی پژمردند ، همگی افسردند دیگر از آن همه گلهای قشنگ ، اثری باقی نیست حال دیگر حتی ، اشکهای من هم ، چاره مردگی آنها را نتوانند کنند تو در آن به اصطلاح کاخ بلور در کنار آن همه چشمه نور سبد پرگل من را بردی خنجر حسرت را تا به ته بر جگرم بنشاندی د رخیالت این است که دلم را بردی . نوشته شده در جمعه هشتم بهمن 1389ساعت 17:48 توسط سما| نظر بدهيد | یا حسین سلام دوستای گلم فرا رسیدن ماه محرم رو بهتون تسلیت میگم. نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آذر 1389ساعت 20:7 توسط سما| 4 نظر | سما نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آذر 1389ساعت 19:47 توسط سما| 4 نظر | عشق باور خزونه....... تو که میگی ای فرشته تو دنیا عاشقی زشته چون که عشق تو این زمونه بی وفایی جا میزاره بعضی آدما که سادن نمیدونن عشق دروغه عشق باور خزونه انتظار برگ برندس دسته هرکی باشه برده اونو خیلی دوست میداشتم تو دلم یه دنیا ساختم دلمو بد جوری باختم آخرش اونو شناختم دلمو شکستو رفتش منو تنها گذاشت و رفتش این یه تجربه ی تلخه که میخوام هیچکی نفهمه نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم آبان 1389ساعت 20:27 توسط سما| 2 نظر | هیچ وقت............. صدای گام های گریه می آید دوباره آمدی کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی این بار صدای قدم های تو را از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس کدام شاعر غزلپوش شبانه ، عشق را در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت اما تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی همیشه از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم می گفتی هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا را باور نکردی ! گل من هیچ وقت خدا نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان 1389ساعت 20:0 توسط سما| نظر بدهيد | پاییز کم ارز بهار نیست................ دلشوره ی انتظار می باید و نیست یک عاشق بی قرار می باید و نیست یک برگ در انتهای یک شاخه فتاد پاییز کم از بهار می باید و نیست نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان 1389ساعت 19:50 توسط سما| يک نظر | امشب..... از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نيستی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام کوچه ها را، یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم، تو که می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم، بی تو، تا امشب ای ماجرای شعر و شب های جنون من آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب؟ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان 1389ساعت 19:46 توسط سما| نظر بدهيد | نیست .... یکی می پرسد اندوه دلت چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست... نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مهر 1389ساعت 16:34 توسط سما| يک نظر | آن جا را نمی دانم........... اینجا آسمان ابریست آن جا را نمی دانم اینجا شده پاییز آن جا را نمی دانم اینجا فقط رنگ است آن جا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است آن جا را نمی دانم.... نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور 1389ساعت 13:42 توسط سما| 4 نظر | من نمی دانستم! من نمی دانستم! وقت جان کندن من بود نمی دانستم تیغ در گردن من بود نمی دانستم آنچه در حجم پر از درد گلویم پژمرد آخرین شیون بود نمی دانستم تا نمردم بگذارید که فریاد کنم دوست هم دشمن من بود نمی دانستم از همان خنده که معنای عطوفت می داد نیتش کشتن من بود نمی دانستم آنچه من عاطفه پنداشتمش آتش خرمن من بود نمی دانستم لحظه وصل من و دوست،خدا می داند وقت جان کندن من بود نمی دانستم نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم اسفند 1388ساعت 21:39 توسط سما| 17 نظر | .................. روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند گر گ هائي که لباس پدري مي پوشند آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند عشقها را همه با دور کمر ميسنجند خوب طبيعيست که يکروزه به پايان برسد عشقهائي که سر پيچ خيابان برسدمجتبی صمدی به شما تقدیم میکند cristino ronaldo 7
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 / 4برچسب:, توسط mujtaba |

مجموعه اطلاعات جالب و خواندني درباره فوتبال و مسابقات جام جهاني

فوتبال

فوتبال يكي از پرطرفدارترين و متداول ترين بازيهاي تيمي جهان است. فوتبال در بسياري از كشورهاي آمريكاي جنوبي و اروپا ورزش ملي به شمار مي آيد.فوتبال در زميني بازي مي شود كه طول آن بين 91/4 تا 119 متر ( 100 تا 130 يارد ) است . در هر طرف زمين دروازه اي نصب شده كه ارتفاع آن 2/4 متر ( 8 پا ) و فاصله بين دو تير آن 7/3 متر ( 24 پا ) است.
هر تيم ده بازيكن و يك دروازه بان دارد. فقط دروازه بان مي تواند به توپ دست بزند آنهم فقط در محوطه اي به ابعاد 40 در 16 متر در اطراف دروازه كه به محوطه 18 قدم معروف است . بازي را داور اداره مي كند. تصميمات داور در تعبير و اجراي مقررات قطعي است.

تاريخچه توپ فوتبال

عده اي معتقدند كه در دوران اوليه زندگي بشري انسان با قلوه سنگها فوتبال بازي مي كرد! اين تصور چندان عجيب نيست چون جنس برخي از توپهاي اوليه از سنگ بود!
تاريخچهء پيدايش توپ نشان مي دهد كه در زمانهاي قديم سنگ مدوري را به جاي توپ امروزي به كار مي بردند. اگر چه با اين سنگ غلطان خو مي شد توپ بازي كرد ولي بسيار خطرناك بود و به اصطلاح سر مي شكست!
بعدها به جاي سنگ از چيزهايي مانند استخوان مدور و چوب سوخته ساييده شده استفاده مي كردند.
قدم مهم بعدي اختراع توپ نرمي بود كه با بهم بستن الياف و يا مواد ديگري مانند علف , ني و حتي برگ درختان به وجود آمد. در افريقا و آمريكاي جنوبي از كائو چو توپ ساخته شد .
در معابد مصر توپهائي بدست آمد كه از پوست حيوانات ساخته شده بود و داخل آنرا با يونجه پر كرده بودند . ولي توپ به صورتي كه امروزه مشاهده مي شود و از اختراعات قرن اخير است.

فوتبال در تمدنهاي كهن

هر گز هيچ ورزشي با اين سرعت شيوع پيدا نكرده است ... و هرگز هيچ بازي ديگري نتوانسته است انبوه مردم را تا اين حد شيفته خود كند ... چه فوتبال در عرض چند سال در سر تا سر دنيا براي خودش برتري و سيادتي پيدا كرده است كه در تاريخ ورزش جهان بي سابقه است.
توپ بازي از اختراعات قرون اخير نيست.
در واقع گذشته از آنكه در تمدنهاي كهن از اين بازي خبر داشتند, چيني هاي ادوار گذشته حتي اقوام و ملل اوليه نيز توپ بازي را مي شناختند.

فوتبال چيني

دوهزارو پانصد سال پيش از ميلاد مسيح فوتبال در چين عزت و حرمتي داشته است و مخصوصا در محافل نظامي آن سرزمين يكي از بهترين ورزشها براي تقويت عضله ها شمرده مي شده است.
قرنها پيش در سرزمين پهناور چين امپراطوري حكومت مي كرد به نام هوانك متين كه بيش از هرچيز به سلامت و نيروي جسماني سپاهيان خود اهميت مي داد و بر اساس همين فكر بازي تسوه كوه را ابداع كرد.
اين بازي يكنوع بازي دسته جمعي بود كه در زمين مسطح و وسيعي انجام مي گرفت, بازيكنان به دو دسته تقسيم مي شدند و توپي را كه از هشت تكه چرم بهم دوخته شده و ميانش را با پر يا چرم پر كرده بودند مورد استفاده قرار مي دادند و هر دسته تلاش مي كردند كه آن را از خط مركزي دسته ديگر بگذرانند.
عده اي نيز معتقدند كه اين بازي پدر فوتبال امروزي است. بهرحال در آن هنگام بازي تسوه كوه فقط به سپاهان اختصاص داشت و مردم عادي از اين بازي محروم بودند.
در قرن ششم ميلادي اين بازي از چين به ژاپن راه يافت و تنشي تنو وليعهد ژاپن علاقهء آتشيني به آن پيدا كرد ... و هنوز چندان زماني نگذشته بود كه به عنوان كماري بازي دلخواه خانواده هاي بزرگ و اعيان و اشراف آن كشور شد. و هنوز هم كه هنوز است دو باشگاه در آن كشور اين بازي را به همان نام قديم خود كماري حفظ كرده اند ... با اين تفاوت كه بازي كماري تنها در جريان بعضي از جشنها كه رنگ مذهبي دارد و مراسم آن در جوار معبد ها برگزار مي شود صورت گيرد ...
كماره در واقع به آئين مذهبي ارتباط دارد . توپ كه از پشم و پيله حيوانات پر شده است بدست كشيش معبد مجاور به ميان زمين بازي آورده مي شود و بازيكنان لباسهاي پر شكوهي كه يادگار ايام گذشته است به تن مي كنند.و طبق قاعده بازي توپ بايد مدت بيست دقيقه در هوا بماند و هرگز به روي زمين نيفتد ... چنين بازيهايي در هند و اندونزي هم رواج دارد.

خورشيد بازي در مصر

در مورد فوتبال و چگونگي پيدايش آن بحث و جدل زياد است. محققي نوشته است : در افسانه هاي اساطيري مصر قديم آمده است كه مصريان به وجود رب النوع روشنايي اعتقاد داشتند و تصور مي كردند كه خداي روشنايي در كهكشان زندگي مي كند و كاري كه بعهده ي اوست اين است كه نيمه شب به سراغ كره خورشيد برود و آن را طوري در پهنهء آسمان بغلطاند كه در مدتي معين كه همان روز است نور آن همه زمين را روشن كند ... چون در روي زمين يك حشره كه همان سوسك سرگين خوار است همين كار را منتها با گوله اي سرگين از اوايل صبح تا هنگام غروب انجام مي دهد به نظر مصريان اين سوسك كه در مصر قديم معروف به اسكارا بوش بود مظهر خداي روشنايي بود و خود سوسك و فرعون نيز براي تجليل از اسكارابوش ترتيب نوعي بازي را داده بود كه وسيله آن بازي يك گوي بزرگ بود و بازيكنان كه دو دسته بودند يكدسته سعي داشتند اين گوي بزرگ را به خانه اش برسانند و دسته ديگر كه روح خبيثه بودند سعي در جلوگيري از اين كار را داشتند .
اين بازي سخت مورد توجه مصريان قديم بود و به آن خورشيد بازي مي گفتند . آن خورشيد بازي بعدها به اروپا نيز رخنه كرد و بيش از همه جا در فرانسه گل كرد به طوري كه ژودو تسوليل يعني بازي خورشيد و يا خورشيد بازي در قرن سيزدهم و چهاردم ميلادي در فرانسه رواج داشت ....

فوتبال در يونان قديم

يك محقق آمريكايي به نام آبراهام لوشفر يونان قديم را مهد اوليه ي فوتبال مي داند و در رساله اي كه به همين منظور نوشته آورده است كه اسپارتي ها مبتكر اصلي فوتبال امروزي هستند و بازي با توپ به وسيله ي پا جزو تعليمات نظامي هر اسپارتي بود. همه مردان اسپارتي از بدو تولد سرباز دولت بودند و اين سربازي تا آخر عمرشان ادامه داشت. يك پسر اسپارتي تا دو سالگي نزد مادرش مي ماند تا با شير او تغذيه كند و براي اين دو سال نيز مادر او پول شير از دولت مي گرفت. از دو سالگي به پرورشگاههاي مخصوص مي رفت و از 7 سالگي وارد مدرسه نظامي مي شد. تا با فنون جنگي آشنا شود و يكي از اين فنون توپ بازي بود ... توپي كه بايد وارد دروازه مي شد منتها دروازه ي فوتبال اسپارتي ها فقط يكي بود و بازيكنان نيز فقط يك تيم بودند! و مي بايست توپ را هر طوري شده وارد دروازه كنند و به هر كاري مجاز بودند,دويدن,پريدن,كشتي گرفتن,توپ را با دست پرتاب كردن,توپ را گرفتن و دويدن! اين بازي را كه بعدها از اسپارت به همه جاي يونان سرايت كرد اسفروماجيا مي گفتند كه معني آن به يوناني نبرد به خاطر توپ است و جالب اينكه افلاطون فيلسوف و حكيم بزرگ يوناني نيز اين بازي را دوست داشت و آن را بازي ميكرد.وي در يكي از رسالاتش نوشته بود كه اسفروماجيا مفيدترين تعليمات نظامي است و تعليمات نظامي نيز براي هر مرد يوناني واجب ترين واجبات است.

فوتبال در قرون وسطي

هنوز اين نكته روشن نشده است كه اصول و قواعد فوتبال در قرون وسطي و در اوايل قرون جديد چه بوده است ... نخستين ذكري كه از اين بازي به ميان مي آيد مربوط به سال 1349 ميلادي است و آن زماني است كه ادوارد سوم از خدمهء پادشاهي خواستار مي شود كه از اين سرگرمي بيهوده كه مانع تمرين تير اندازي با كمان مي شود دست بردارند . و محتمل است كه منظور سلف او (ادوارد دوم) نيز در مقام منع توپ بازي يا به زبان ديگر منع استفاده از توپهاي پر سر و صدا اشاره به همين بازي فوتبال بوده باشد...
شارل دوكانژ كه از سال 1610 تا 1668 مي زيسته است در كتاب خود از توپ درشتي ياد مي كند كه در (پيكاردي) با آن بازي مي كرده اند و براي بازي كردن با آن از پاها استفاده مي كرده اند .... اين نكته نشان مي دهد كه مردم در آن زمان از بازي فوتبال خبر داشته اند و چه در اين سوي درياي مانش و چه در آن سوي درياي مانش از سالها پيش به اين بازي مي پرداخته اند . طبق اشاره هايي كه در اسناد بدست آمده وجود دارد مي توان خيال كرد كه ابتدا توپ را به هوا پرتاب مي كرده اند و آن وقت بازيگران يا رقبايي كه حضور داشته اند جد و جهد مي كرده اند تا توپ را به تصرف بياورند و به زمين خودشان ببرند نه اينكه خواسته باشند آن را به داخل زمين حريف ببرند.
مسابقه ها اغلب در ميان دهكده هايي نزديك صورت مي گرفته و اغلب در جريان مسابقه هم زد و خوردهايي روي مي داده است و به همين سبب هم منتقداني درباره ي آن گفته اند: ورزشي را كه اين همه بي فايده است و در خلال آن لگدهايي به زانو مي خورد و استخوانهايي مي شكند ورزش تندرستي نمي توان نام داد ... سپس ورزشي كه در زمان گذشته اينهمه عامه پسند و محبوب بود ناگهان وجهه خود را نزد دوستدارانش از دست داد ... تا آنجايي كه محققي در سال 1801 نوشت: فوتبال كه در زمان گذشته اينهمه محبوب بود امروز ديگر از آنهمه شيفتگي و ستايش برخوردار نيست و روز به روز از رونقش كاسته مي شود.

فوتبال در دورهء رونسانس
 mujtabasamadi  

مجتبی صمدی به شما تقدیم میکند cristino ronaldo 7
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 / 4برچسب:, توسط mujtaba |



 رسم عاشقی

حضرت عشق بفرماکه دلم خانه ی توست



قهوه را بردار و یک قاشق شکر… سم بیشتر

پیش رویم هم بزن آن را دمادم بیشتر



قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست

می شوم هرآن به نوشیدن مصمّم بیشتر



صندلی بگذار و بنشین روبرویم،وقت نیست

حرف ها داریم ، صدها راز مبهم، بیشتر



راستش من مرد رؤیایت نبودم هیچوقت

هرچه شادی دیدی از این زندگی ، غم بیشتر



ما دو مرغ عشق، امّا تا همیشه در قفس

ما جدا از هم غم انگیزیم، با هم بیشتر



عمق فنجان هرچه کمتر می شود حس می کنم

عرض ِ میز ِ بینمان انگار کم کم بیشتر



خاطرت باشد ، کسی را خواستی مجنون کنی

زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر



حیف باید شاعری خوشنام بودم در بهشت

مادرم حوّا مقصّر بود، آدم بیشتر



سوخت نصف حرف هایم در گلو…امّا تو را

هرچه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر
 نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم فروردین 1390ساعت 17:47 توسط سما| يک نظر 
 

مجتبی صمدی به شما تقدیم میکند cristino ronaldo 7
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 / 4برچسب:, توسط mujtaba |